دکتر حسن فرهنگ انصاری، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات عالی پرینستون، در یادداشتی به نقد دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش پیرامون تحریف قرآن پرداخته است که در ادامه می‌آید.

 

کلیپی اخیراً دیدم از آقای دکتر سروش درباره موضوع تحریف قرآن از دیدگاه شیعه. این چند سطر را لازم دیدم اینجا بنویسم.
در این کلیپ آقای دکتر سروش مطلبی را درباره موضوع تحریف قرآن از دیدگاه شیعی مطرح می کند که نشان می دهد متأسفانه ایشان شناخت درستی از این موضوع ندارد. ضعف مطالعات تاریخی شیعی از گرفتاری های روشنفکری دینی است. نمونه اش اینجاست که آقای سروش گمان برده اعتقاد به تحریف قرآن عقیده شایعی در میان علمای شیعه بوده و در مقام استثنا از معاصرین و به طور خاص مرحوم آیة الله خویی یاد می کند. این در حالی است که اعتقاد به عدم تحریف سابقه بسیار کهن در تشیع دارد و دست کم به سده سوم قمری می رسد. برخلاف آنچه آقای سروش می گوید غالب متکلمان و فقیهان شیعه در طول تاریخ قائل به تحریف قرآن نبوده اند. شگفتا که ایشان از این موضوع اطلاع درستی ندارد. در میان اهل سنت هم انواعی از عقیده به تحریف وجود داشته و این امر مختص شیعیان نیست. عقیده به تحریف قرآن عقیده اقلیتی در میان غلات شیعی و یا کسانی از اصحاب حدیث شیعی بوده. بد نیست آقای سروش در این زمینه بیشتر مطالعه کند.
آقای سروش در همین یک تکه در فهم حدیثی از مرحوم کلینی در کافی و موضع علمای شیعه درباره این حدیث و از جمله موضع علامه مجلسی و تفسیر کلام او درباره صحت و تواتر حدیث دچار اشتباه و سوء برداشت شده اند. اگر فرصتی دست داد آن را خواهم نوشت. فقط اینجا عرض کنم که علامه حدیث را در احتمال اولی که ذکر می کند نه صحیح بل موثق می داند و آگاهان می دانند که تفاوت این دو در کلام متأخرین به چه معناست و اصلا دلیل بر تأیید صحت حدیث نیست. کلینی هم حدیث را در باب نوادر آورده است. خواهم نوشت که اصلا ریشه روایت به کدام نسخه و متن حدیثی غیر معتبر می رسد و اینکه معنای این حدیث را کسانی مانند شیخ صدوق متفاوت می فهمیده اند.
روایت کتاب کافی که مورد استناد دکتر سروش در دعوی اعتقاد شیعه به تحریف قرآن قرار گرفته:
روایتی که آقای سروش بدان استناد کرده اند از این قرار است ( الکافی ؛ ج‏۲ ؛ ص۶۳۴ در کِتَابُ فَضْلِ الْقُرْآنِ ضمن باب النوادر آن): .
( مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ) عَلِیُّ بْنُ الْحَکَمِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ الَّذِی جَاءَ بِهِ جَبْرَئِیلُ ع إِلَى مُحَمَّدٍ ص سَبْعَةَ عَشَرَ أَلْفَ‏ آیَةٍ .
برخلاف دیدگاه آقای سروش این روایت لزوما به معنای اعتقاد کلینی به وجود تحریف در قرآن و اینکه قرآن به تعبیر ایشان از دیدگاه شیعه در اصل در ۳ مجلد بوده نیست. نخست اینکه کلینی این حدیث را در باب النوادر نقل کرده که نشان می دهد نسبت به آن تحفظی داشته است. ثانیاً صرف نقل حدیث در کافی به معنای اعتقاد بدان نیست کما اینکه از مقدمه کافی به روشنی این موضوع بر می آید و اساسا کسی که با ابواب فقهی کافی آشنا باشد می داند که نحوه چینش احادیث در هر باب بر اساس نوع تلقی کلینی نسبت به صحت و همچنین بحث تعارض اخبار است. ثالثاً دست کم شیخ صدوق که در نسلی پس از کلینی کم و بیش زندگی می کرده در اعتقادات خود ظاهرا با عنایت به همین حدیث تفسیر کاملا متفاوتی از آن دارد و ابدا آن را در چارچوب تحریف قرآن نمی فهمد. عبارت او از این قرار است (الاعتقادات ص: ۸۴):
باب الاعتقاد فی مبلغ القرآن‏
قال الشیخ- رضی اللّه عنه-: اعتقادنا أنّ القرآن الذی أنزله اللّه تعالى على نبیّه محمد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هو ما بین الدفّتین، و هو ما فی أیدی الناس، لیس بأکثر من ذلک، و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشرة سورة.
و عندنا أنّ الضحى و ألم نشرح سورة واحدة، و لإیلاف و أ لم تر کیف سورة واحدة . و من نسب إلینا أنّا نقول إنّه أکثر من ذلک فهو کاذب. و ما روی من ثواب قراءة کل سورة من القرآن، و ثواب من ختم القرآن کلّه‏ ، و جواز قراءة سورتین فی رکعة نافلة، و النهی عن القران بین سورتین فی رکعة فریضة، تصدیق لما قلناه فی أمر القرآن و أنّ مبلغه ما فی أیدی الناس. و کذلک ما روی من النهی عن قراءة القرآن کلّه فی لیلة واحدة، و أنّه لا یجوز أن یختم فی أقل من ثلاثة أیام، تصدیق لما قلناه أیضا . بل نقول: إنّه قد نزل الوحی الذی لیس بقرآن، ما لو جمع إلى القرآن لکان‏مبلغه مقدار سبعة عشر ألف‏ آیة. و ذلک مثل‏ قَوْلِ جَبْرَئِیلَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لَکَ: یَا مُحَمَّدُ، دَارِ خَلْقِی» . و مثل‏ قَوْلِهِ: «اتَّقِ شَحْنَاءَ النَّاسِ وَ عَدَاوَتَهُمْ» .
بنابراین شیخ صدوق معتقد است آنچه در این حدیث نقل شده مقصود کلام وحی غیر قرآنی (آنچه به حدیث قدسی معروف است) می باشد.


ریشۀ روایت کافی در خصوص ۱۷۰۰۰ آیه قرآن
روایتی که در کافی آمده و ما آن را قبلا نقل کردیم در سندش تعلیق به کار رفته و ظاهر امر این است که تعلیق اشاره دارد به سند حدیث قبل از آن و بدین ترتیب باید آن را از مجموعه احادیث سند محمد بن یحیی از احمد بن محمد دانست که در اینجا منظور از محمد بن یحیی، عطار است و احمد بن محمد بن عیسی هم احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است که از علی بن الحکم روایت زیاد دارد. اگر این احتمال درست باشد در آن صورت با توجه به اینکه در دنباله سند هم نام هشام بن سالم آمده و همه روات این سند ثقه امامی به حساب می آیند طبعا در طریقه متأخرین باید حدیث را صحیح دانست. علامه مجلسی در مرآة العقول ( ج‏۱۲، ص: ۵۲۵ ) می نویسد با این حساب حدیث کافی صحیح است اما در نسخه های دیگر کافی به جای هشام بن سالم نام هارون بن مسلم آمده که در مذهب او سخن هست و چون توثیق شده بنابر شیوه متأخرین طبعا حدیثش موثق قلمداد می شود چنانکه علامه مجلسی هم در احتمال دوم همین را در مورد این حدیث بیان فرموده (البته با توجه به نقل سیاری که پایینتر نقل خواهیم کرد ذکر هارون بن مسلم باید درست نباشد). من کاری به شیوه های علمای رجال ندارم. از نقطه نظر تاریخی در اینکه این روایت حتما از مجموعه روایات احمد بن محمد بن عیسی الأشعری است و آن را محمد بن یحیی العطار روایت کرده باشد تردید است. شاید به همین دلیل باشد که این حدیث را شیخ صدوق در آثارش نقل نکرده با وجود آنکه او عنایت بسیار زیادی به روایات محمد بن یحیی و احمد بن محمد بن عیسی الأشعری دارد. یک احتمال هست که این روایت به کلی از روایات الحاقی به نسخه های کلینی باشد و اصالتی نداشته باشد. به این معنا که این حدیث را بعدها به نسخه ای از کلینی که مادر نسخه کنونی است افزوده باشند. این احتمال البته چندان قوی نیست. احتمال دیگر این است که کلینی در مورد منبع این روایت و اینکه منقول از مجموعه روایات محمد بن یحیی العطار از اشعری باشد تردید داشته است. بعید نیست این روایت را به همین دلیل هم در باب نوادر قرار داده. احتمالا او این حدیث را جایی در دفاتر خود ثبت کرده بوده بدون آنکه صدر سند را ثبت کند و بعد با توجه به کثرت روایات اشعری از علی بن الحکم آن را ذیل حدیثی با این سند به شکل تعلیق در نسخه کافی روایت کرده. این در حالی است که روایت علی بن الحکم با این احتمال اصلا متعلق به این سند نبوده. ما امروزه می دانیم که عین این روایت با همین سند معلق شده در کتاب احمد بن محمد السیاری (القرائات، ص ۹) نقل شده. بعید نیست که منبع اصلی کلینی در واقع کتاب سیاری باشد. کتاب سیاری از نقطه نظر موثوقیت تاریخی مشکلات جدی دارد و به روایت آن مطلقا نمی توان اعتماد کرد.